اولین چهار دستو پا رفتن پسر گلم البته رو به جلو.......
دیروز خیلی اتفاق افتاد بعد از اینکه افتادی خوابوندمت یه 3 ساعتی خوابیدی و بعد بابایی از سر کار اومد وخوابید و شما بیدار شدی من برمت تا چندتا عکس خوشکل هنری ازت بگیرم ولی اصلا نگذاشتی و همه عکسا بد شدن و من بی خیال عکس گرفتن شدم و هی نق می زدی رفتیم تو اتاق بابایی بیدار شده بود و شما تا دیدی بیداره شروع کردی به گریه کردن و دستای کوچولوتو سمت بابایی بالا آوردی انگار داشتی از من پیش بابایی شکایت می کردی فکر کنم حسابی اذیتت کرده بودم خیلی بامزه بود. بابایی داشت باهات بازی می کرد و رو تخت رو شکم گذاشته بودت که یهویی رو چهار دست و پات رفتی و هی به پاهات نگاه میکردی و کو چولو کوچولو یکی در میون جلو می آوردیشون و خسته که می شدی پاهاتو رو پنجه می آور...
نویسنده :
sara
9:58