آنچه گذشت...
چند وقته وقت نکردم بیام وبلاگتو آپ کنم امروز دیگه تنبلی رو گذاشتم کنار ..... تو این مدت خیلی چیزا یاد گرفتی و خیلی شیرینتر و بامزه تر شدی. اول از مسافرت شمال بگم که اولین سفری بود که با تو می رفتیم خیلی خوش گذشت ولی خیلی اذیت شدی عزیزم هم اینکه اسهال گرفتی و پشتتم سوخته بود که من تو سفر باید هر یک ساعت و یا وقتی پی ی می کردی عوضت می کردم تو راه رفت ماشین دای رضا تو خرم آباد خراب شد و ما یه 3 ساعتی معطل شدیم ولی به شما بد نگذشت چون تو پارک حسابی بازی کردی. تو راه شمال هم تارفیک خیلی وحشتناکی بود که 12 ساعت تو راه بودیم وبازم خیلی اذیت شدی و کلی هم وزن کم کردی بمیرم برات عزیزم اما د رعوض خیلی کیف کردیم مخصوصا موقعی که رفتیم کنار دریا حسابی...
نویسنده :
sara
11:54