کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه سن داره

کیان نفس مامان باباش

نتیجه دلتنگی مامان..............

دیروز خیلی دلم برات تنگ شده بود وقتی اومدم خونه عمه مرضیه برده بودت پایین وقتی اومدین در رو که باز کردم گفتم سلام عزیزم پسر خوشکلم اصلا بهم اهمیت ندادی و برگشته بودی هی دستگیره درو نگاه میکردی و هی در و با تعجب نگه می کردی بعد هی من التماست می کردم که نگاهم کنی اما انگار نه انگار همه وسایل دور ورت برا اهمیت پیدا کرده بودن جز مامانت. دلم گرفت ........ اما چه می شه کرد دوست دارم دوست دارم قدر همه دنیا ........... ...
11 تير 1391

6 ماه بعد..........

عزیزم الان از آمدنت کنار ما ٦ ماه و ٢٢ روز می گذره این ٦ ماه خیلی زود گذشت و من دلم برای روزهای اول آمدنت خیلی خیلی تنگ شده . برای لباسای کوچولوت برا پاپوشات که الان دیگه اندازت نیستن و من از تو کمدت جمعشون کردم و الان لباسای جدید تو جایگزین کردم. مامانی حتی دلم برا زور زدنات که هر روز صبح با صداشون از خواب بیدار می شدم و شکم کوچولوتو ماساژ می دادم و حوله گرم روش می گذاشتم تا آروم شه تنگ شده برا اون دست و پای کوچولوت برا اون صورت بی ابروت که الان دیگه ابرو دار دارشده. روزهای اول اومدنت خیلی به من سخت گذشت اما سختیش هم برام شیرین بود ٢٤ ساعته شیر می خوردی و سر سینه من زخم شده بود و وقتی مک می زدی از درد جیغم در میومد. کار من شده بود شیر داد...
10 تير 1391